سانسور کتاب ، بودن یا نبودن ، مسئله اینست . ( قسمت دوم )
لطفا این دو خط آخر یادداشت قبل رو یه بار دیگه بخونید . تمام مشکل ما همین جاست .
یعنی ما در حال حاضر این امکان رو نداریم .
حالا چی شده که حدود 30 سال که از انقلاب گذشته و ما هنوز هم این امکان رو نداریم یه دلیل
بیشتر نداره و اون هم کم کاری نیروهای انقلابه و لا غیر .
مسئله جدیدتری که مطرح شد اینه :
ما باید مواظب ذهن جوانان باشیم یعنی چی ؟ آیا این همون سانسوره ؟ آیا این همون
نبود آزادی بیانه ؟ آیا این محدود کردن مردم نیست ؟
برای پاسخ به این پرسش آقا دو دیدگاه رو در رابطه با سانسور کتاب مطرح می کنن :
یک مبنا ، مبنای اصل ممیزی است ، با این تفکر که نویسنده حق دارد حرف خودش را به گوش
مخاطبان برساند و اگر شما ناراحتید ، بروید به مخاطب بگویید که نخواند ، یا کتاب ضد این حرف
را منتشر کنید که مثلا گمراه نشود . من که نویسنده هستم ، حقم این است که وقتی این
کتاب را نوشتم ، به هر کس که می خواهم بدهم ، یا هر کس می خواهد بخواند .
مبنای مقابل این ، آن است که می گوید وقتی دستگاهی - یعنی دولت – امور مردم را متکفل
و متحمل شده است ، مسئولیت دارد که نگذارد فساد به جسم و جان مردم نفوذ کند .
مثلا فرض کنید کسی مایل است از ته دل که هرویین بکشد و کسی هم این ماده را دارد و
می خواهد به او بفروشد شخص خریدار می گوید شما چکار دارید ! من مزاجم قوی است و
هرویین در من اثر نمی کند ، یا اصلا دلم می خواهد مزاجم ضعیف باشد ، اما به کسی هم
این هرویین را نخواهم داد و خودم می خواهم هرویین بکشم .
دولت در اینجا حقی یا به تعبیر بهتر ، مسئولیتی دارد و آن ، مسئولیت جلوگیری از تسری فساد
در جسم و جان و فکر یکایک شهروندان است . این جزء یکی از وظایف دولت است . یعنی
نمی تواند اجازه بدهد که انسانی ، خود و استعداد و موجودیش را – که فقط متعلق به خود او
نیست ، بلکه متعلق به مجموعه این ملت و کشور است – تضییع و فاسد کند .
ادامه در یادداشت بعدی
نوشته شده توسط : فرزند روح الله سرباز سید علی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ